همه ما برای برقراری ارتباط با دیگران، روشهای منحصر به فردی داریم. بنابراین تعداد بسیار زیادی روش ارتباطی وجود دارد. اما چگونه میتوانیم کلیدی پیدا کنیم که روابط خانوادگی، عاطفی و حرفهای ما را تسهیل کند؟ و چگونه میتوانیم راهحلی بیابیم که برای همه اشخاص راضیکننده باشد و ما را به تفاهم برساند؟
نویسندگان کتاب راهبرد دلفینی کلید این امر را تنها در همکاری و انعطافپذیری میدانند. آنها معتقدند که به طور کلی، انسانها را همانند موجودات دریایی میتوان به 3 طبقه تقسیم کرد: ماهیهای کپور، کوسهها و دلفینها.
دسته اول: ماهیهای کپور هستند که همیشه ماهیهای قربانیاند. زیرا پیوسته توسط دیگر ماهیها خورده میشوند. در حیات اجتماعی بشر، برخی از انسانها نیز چنین هستند؛ یعنی برخی از انسانها در زندگی خود نقش ماهی کپور را بازی میکنند. آنها کم و بیش و برحسب مورد، قربانی این یا آن چیز، این یا آن مسئله، این یا آن شخص میشوند و حتی ممکن است قربانی روابط غلط و تفکرات منفی خود شوند.
دسته دوم: کوسه ماهیها هستند که روش (برنده ـ بازنده) را به کار میگیرند. برای این که من برنده شوم تو باید بازنده باشی و این کار باید بدون هیچ تمایز و تفاوتی انجام گیرد. برای کوسهماهی، هر نوع ماهی، دشمن به حساب میآید. هر ماهی یک وعده غذایی بالقوه است. شاید ما نیز این نقش را بازی کرده باشیم یا حداقل در زندگی حرفهای یا شخصی خود با کوسههایی برخورد کرده باشیم.
دنیای سازمانها و دنیایی که ما در آن کار میکنیم از دیرباز دنیای کوسهها تلقی میشود که گاه صحبت از کارکنانی میشود که برای رسیدن به مقامهای بالا یکدیگر را میدرند. در دنیای پر رقابت امروز، حتی سازمانها گاهی اوقات به طور موذیانه به سازمانهای دیگر حمله میکنند. به طور خلاصه انسانهایی را میتوان یافت که کم و بیش در حال رقابت دائمی از نوع برنده ـ بازنده هستند.
دسته سوم: نوع دیگری از حیوانات دریایی دلفینها هستند. این پستاندار آبزی بزرگ به طور طبیعی بازیگوش و دارای روحیه همکاری است و در ارتباطات خود شیوه برنده ـ برنده را برگزیده است.
دلفین در دنیایی از وفور نعمت زندگی میکند. او هیچ کمبودی ندارد و میخواهد که همه چیز را با همگان تقسیم کند. اگر یک دلفین زخمی شود، 4 دلفین دیگر او را همراهی میکنند تا خود را به گروه برساند. داستانهای زیادی نیز وجود دارد که در آنها دلفینها جان انسانها را نجات دادهاند. پژوهشهای انجام شده در ساندیگو نشان دادهاست که دلفینها علاوه بر داشتن روحیه همکاری بسیار باهوش هستند. حتی برخی از پژوهشگران آنها را باهوشترین موجودات روی زمین دانستهاند.
تحقیق زیر روحیه همکاری و روشهای برنده ـ بازنده و برنده ـ برنده را به خوبی آشکار میسازد. در ساندیگو پژوهشگران 95 کوسه و 5 دلفین را به مدت یک هفته در یک استخر بزرگ رها کرده و به مطالعه حالات رفتاری آنها پرداختند. ابتدا کوسهها به یکدیگر حمله کردند و در این تهاجم تعداد زیادی از آنها نابود شدند، سپس به دلفینها حملهور شدند.
دلفینها فقط میخواستند با آنها بازی کنند ولی کوسهها بیوقفه به آنها حمله میکردند. سرانجام دلفینها به آرامی کوسهها را محاصره کرده و هنگامی که یکی از کوسهها حمله میکرد آنها به ستون فقرات پشت یا دندههایش میکوبیدند و آنها را میشکستند. به این ترتیب کوسهها یکی بعد از دیگری کشته میشدند. پس از یک هفته 95 کوسه مرده و 5 دلفین زنده در حالی که با هم زندگی میکردند در استخر دیده شدند.
ارتباط هدایت شده در جهت راه حلها، تمایزهای پرباری را برای روشن کردن زندگی حرفهای و شخصی ارائه میدهد. کوسه تمایزی انجام نمیدهد. در دنیای او برای برنده شدندیگران یا باید بمیرند و یا ببازند. ولی دلفینها بسیار انعطافپذیرند زیرا در دنیایی سرشار از تشخیصهای پربار زندگی میکنند.
بیایید یک بار دیگر ماجرای استخر ساندیهگو را مرور کنیم. وقتی یک کوسه با یک دلفین روبهرو میشود چه اتفاقی میافتد؟ کوسه حمله میکند چون روش ارتباطی او برنده ـ بازنده است ولی دلفین با انعطافپذیری خاص خود فرار میکند و میگوید من در دنیایی سرشار از ثروت و وفور نعمت زندگی میکنم. در دریا برای همه به اندازه کافی غذا هست پس بیا با هم بازی و همکاری کنیم. کوسه دوباره حمله میکند و دلفین فرار میکند. کوسه توانایی درونی لازم را برای خارج شدن از تنگنظری ندارد، بنابراین مجددا حمله میکند.
دلفین که میبیند دیگر چارهای ندارد میگوید: من آن قدر انعطافپذیری دارم که در موقع مناسب به یک کوسه تبدیل شوم پس حالا آماده رویارویی باش. اگر به طور تصادفی، کوسه آن قدر هوش داشته باشد که بفهمد حریف دلفین نمیشود و بخواهد در بازی و همکاری با او شرکت کند، دلفین به راحتی او را میبخشد و طوری با او رفتار میکند که انگار یک دلفین است.
تاکید کتاب راهبرد دلفینی این است که روحیه انعطافپذیری و همکاری دلفینی میبایستی در همه ادارات، سازمانها، موسسات، مدارس، خانوادهها وحتی زوجها تعمیم یابد زیرا همه ما در سطوح مختلف دلفینهایی بالقوه هستیم و برای پایان دادن به مسائل ناخوشایند از انعطافپذیری لازم برای تبدیل شدن به یک کوسه برخورداریم ولی این کار باعث نمیشود که دوباره به روحیه دلفینی خود باز نگردیم